شب عید قربان
چهارشنبه از اول صبح شروع کردم به نظافت و تمیز کاری خونه...همه کار ...جارو ..گردگیری و خلاصه یکمم تغییر دکوراسیون . عصرش هم بابایی گفت بیا عسلی رو ببریم پارکی جایی...بعد هم عمه شبنم اومدو کلی باهات بازی کرد تو هم خیلی خوشحال و شب با هم رفتیم بیرون...همه جا خیلی خیلی شلوغ بود &n...