پرنیانپرنیان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

دلنوشته ای برای دخترم پرنیان

سیزده بدر 1393 و مراسم عقد خاله سولماز

سیزده بدر امسال رفتیم کرمان و اول صبح خانواده نامزد خاله سولماز اومدن دنبالمون و رفتیم جنگل قائم...خیلی هوا سرد بو و ما هم چادر برپاکردیم و رفتیم داخلش .تو هم اولش گریه میکردی و همش میرفتی بیرون وبدون توجه به اطرافت همینجوری میرفتی ...ظهر وقتی که ناهار میخوردیم هم خیلی جنب و جوش داشتی و مدام دور سفره میچرخیدی و بعدش هم میرفتی اطراف میچرخیدی و دوباره برمیگشتی و یه تیکه گوشت ازم میگرفتی و دوباره میرفتی... قربونت برم دختر ماهم که روز 7 فروردین به اصرار مامانم از شیر بازت کردم آخه خیلی بهم گیر میدادی و غذا هم نمیخوردی،همش میمی میخوردی وخیلی ضعیف شده بودی ...شکر خدا فقط چند روز کمی بهونه گرفتی و اشتهاتم خیلی خوب شده... اینهم چند تا عکس ...
16 فروردين 1393