اولین شب یلدای پرنیان گلی
شب یلدا شد ومیلاد خوش ایزد مهر
زایش نور از این ظلمت تاریک سپهر
هرچه از روشنی و سرخی برداریم و کنار هم بنشینیم
یلدایتان رویایی....روزهایتان پرفروغ،شبهایتان ستاره باران
اولین شب یلدای عمرت دیشب،یعنی سی ام آذرماه سال نودویک بود،دیشب خونمون مهمون بود مامان جون وبابا جون،خاله صدف،خاله جون طاهره خاله مامان،الهام جون دختر خاله مامان،البته همراه با پسر شیطون بلاش دانیال،حالا بماند که چه آتیشی سوزوندشما هم انگار که دلت میخواست همراهیشون کنیو باز هم بماند که تو هم پاک آبروی منو با گریه وزاریت بردیآخه چرا عروسکچرا همیشه کارات برعکس هستندچررررررااز اول شب تا آخر شب گریه کردی هر دفعه هم بغل یکی بودیحالا بگذریم،منهای کارای شما بچهها بد نگذشت کلی همه گفتیم وخندیدیمراستی تا یادم نرفته از شاهکار دانیال شیطون بگم که چشم همه رو دور دید و جلوی موهاشو با قیچی کچل کرد،بیچاره دختر خاله امقیافه اش دیدنی بود....اینهم از میز شاممون....که شامل ته چین،جوجه کباب،شاورما،قورمه سبزی ،سالاد،پلو،دسر