نهمین ماهگرد پرنیان گلی
عمر و نفسم،9ماهگیت مبارک........... ورودت به دهمین ماه زندگیتو تبریک میگم،عزیز دلم ،9ماه پیش توی همچین روزی تو عزیز دلم از بین فرشته های آسمون اومدی پیش ما...باورم نمیشه که 9ماه به این سرعت گذشت.......اون 9ماهی رو که توی دل مامانی بودی خیلی کند پیش میرفت و به نظرم خیلی دیر گذشت..... اما این 9ماهی که بدنیا اومدی خیلی خیلی سریع گذشت وقتی که توی ذهنم 9ماهی رو که باردار بودم مرورش میکنم خیلی دلم واسه اون روزها تنگ میشه ....خیلی لذت بخش بود وقتی که برای اولین بار صدای قلب نازنینتو توی 11 هفتگی که مثل دویدن اسب توی آب بود شنیدم خدایا اشکام از خوشحالی میریخت.......هفته 18 که دکتر بهم گفت تو دخملیییییی.......... اون روزهایی رو که استراحت میکردم ،روزی رو که واسه اولین بار تکون خوردی ... روزهایی رو که خسته و بیکار بودم .خدایا شکرتتتت همش میرفتم یواشکی لباسهایی رو که مامان جون واست میخرید بو میکردم و میبوسیدم،همش توی دلم میگفتم خدایا یعنی میشه من اینارو توی تنش ببینماما نمیدونستم که خدای بزرگم خیلی خیلی منو دوست داره...(راستی عکسهای اتاق و سیسمونیتو توی این وبلاگت هنوز فرصت نکردم که بگذارم،توی وبلاگ قبلیت گذاشتم اما خراب شد ...) به هر حال میدونم که یه روز هم دلم واسه این روزها هم تنگ میشه....خیلی خوشحالم که تو سالم و صحیح به دنیا اومدی...
اینم عکسهای 9 ماهگی پرنیان گلی.... (شمع یادم رفت بخرم)
اینها رو هم من و بابا مبین به بهانه ماهگردت خریدیممبارک باشه